شكايت از فراق
همه عمر بر ندارم سر از این خُمار و مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو هم چنان که هستی
چه شکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی بازکردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیّتی نویسی و هدیتّی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست، یارا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا، به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چون قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست «سعدی» کم خویش گیر و رستی
«سعدی»
:: موضوعات مرتبط:
منتظران ,
,
:: برچسبها:
ظهور ,
منتظر ,
فراق ,
كعبه ,
امام زمان ,
مهدي موعود ,
آخر الزمان ,
مهدويت ,
ياران ,
جمعه ,
شب انتظار ,
عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 231
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2