نیاز به آرامشی دارم که در آن خود را بیابم و آنگاه نشان جان را از او بگیرم،
و تا منزل جانان با او همسفر گردم.
مقابل آینة سکوت میایستم و به خود مینگرم.
آینه به دیدهام نشانة جان را میدهد و مردمک چشمانم را تشنة جانان میکند.
میخواهم با مهدی باشم با چشمه زندگی، با چشم خدا و با زُلالی ناب؛
به سکوت نیاز دارم، به آرامش، به خلوت انس تا از پردة خیالات رها شوم
«جمال یار ندارد نقاب چهره ولی تو خاک ره بنشان تا نظر توانی کرد»
آسمانِ چشمانم را ابری سیاه گرفته؛
دوست دارم بگریم تا صاف شوم و سبکبال و بیخود از خود؛
ای اشک، کمکم کن تا خود را در تو شستشو دهم و از آینه، بیشتر لذت ببرم.
کمکم کن تا صاف شوم و بهتر ببینم و بشنوم و بگویم:
«خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود»
وقتی بناست از دوست بگوییم و دل به یاد او بسپاریم، باید از غیر او دل برداریم و به جز او به یاد نیاریم.
مهدی یار میخواهد و یاور؛
برای این یاری هرچه داری در طبق اخلاص بگذار و بیاور هر چه میدانی و هر چه میتوانی
اگر دانسته ها را ارج نهی و داشتهها را به راهش خرج کنی، او ندانستهها را به تو یاد می دهد و نداشته ها را به توامداد و از تو نخواسته اند مگر به قدر استعداد.
تو میتوانی و باید بتوانی، تو با او بیعت کردهای و عهد بستهای.
او را تنها نگذار که نه او را بلکه خود را تنها گذاشتهای و خدا نکند که کسی به خودش وا گذاشته شود!
او را بشناس و به ندای او که دعوت به فطرت الهی است لبیک گو.
چقدر او را میشناسی؟ چقدر باید او را بشناسی؟ او را چطور و چگونه میشناسی؟
اگر او را نشناسی قوانین زندگی را نشناخته ای و در نتیجه نمی توانی برنامة صحیحی برای زندگیت داشته باشی!
محک شناخت چیست؟ هر قدر فرمانبردارتر و مطیعتر باشی او را بیشتر شناخته ای.
از امام صادق (ع) پرسیدند: حداقل معرفت امام چیست؟
فرمود: اینکه اطاعت او را برخود واجب بدانی!
همانگونه که ، امامتِ امام از خداست، طاعت امام نیز طاعت خداست و محبت او محبت به خدا و دشمنی او دشمنی خداست!
مَثَل او در میان دلها، مَثَل کعبه است و دل بی کعبه را دل مگو که گِل است.
مَثَل امام برای عالم هستی ، مَثَل بند است برای تسبیح که اگر او نباشد، نظامی برای هستی نیست.
مَثَل امام برای دین، مَثَل ستون فقرات است برای تن که اگر او نباشد، دین اقامه نمی شود.
مَثَل امام برای زندگی، مَثَل جان است برای بدن که اگر او نباشد، جانی نیست برای زندگی.
او حلقه اتصال زمین به آسمان است و آسمان به زمین.
با ولای او سر به سجده طاعت می نهیم و از پروردگار فرمان می بریم.
به او اقتدا می کنیم تا خداوند عبادت ما را باعبادت او بپذیرد و ما را با او
او محور کمالات است و نقطه پرودگار عالم وجود!
همه مخلوقات به مدد او در حرکتند، به سوی کمالات و صعود!
در راه او زیان نیست و هر چه هست سود است و سود!
نعمت از اوست ، برکت از اوست و به یمن او رودخانهها زایندهاند و درختان پرثمر و آسمان بارنده و زمین رویاننده و زیباییها فزاینده و زندگی پاینده!
از این قافله وانمانیم که ما اشرف مخلوقات و سرآمد موجوداتیم؛
ماییم که بار امانتی را به دوش گرفتهایم که زمین و آسمان از آن اِبا داشتند و سر باز زدند
تاج اختیار و اراده بر سر ماست. ماییم که با انتخاب خود پای در آتش عشق نهاده ایم و عاقلانه سالک طریق جنون شدهایم.
دل ما پروانهای است مجذوب روشنایی،
مهدی انسان کامل است! دوازدهمین جانشین پیغمبر، آخرین ذخیره داور، امام غایب از نظر!
چون خورشیدی از پشت ابر نور می افشاند و طریق مینمایاند
دلهای مستعد را میپروراند و محبّتش را به ذائقههای شائق می چشاند
باید عاشق شد و پای در رکاب کرد
عشق مثل آب است؛ اگر مانعی بر سر راهش نباشد، همه جا جاری است
باید تشنه بود؛ تشنگی ما را به آب می رساند؛
« آب کم جو، تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست»
باید از سرابها گذشت تا به زمزم معرفت رسید
امام زمان(عج) به دوستی از دوستانش فرمود:
« شما خودتان را درست کنید، من به شما سر میزنم».
چشمه اینجاست! زمزم اینجاست! آب اینجاست! نزدیکتر از من به من!
یار نزدیک تر از من به من است
وین عجب بین که من از وی دورم.
|