غروب جمعه
غروب جمعه که مییاد دلم میخواد پر بزنم
برم تو اوج اسمونها به کهکشون سر بزنم
شنیدم اگه بیای سختی هامون تموم میشه
مشکل درد آدما چشم بزنی تموم میشه
بیا تا مهربونیا رنگ صداقت بگیره
نزار غروب جمعهها تو رو از ما بگیره
بیا دستامو بگیر نزار که من رها بشم
نزار تو این شهر غریب همرنگ ادما بشم
تو این غروب بی صدا خیلیها دردشون تویی
ماه و ستارها شون توی خیلی ها عشقشون توی
چه جمعهها که گذشت اما تو باز نیومدی
این جمعه هم گذشت و رفت اما ندیدم نشونی
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2