راز حضور
به یاد ماه رخسارت، دل دیوانه می سوزد
به دور شمع رویت دل، چو یک پروانه می سوزد
فکنده شور عشقت در زمین و آسمان غوغا
فتاده آتشی بردل، کز آن کاشانه می سوزد
چنان هست آفرین است آن شراب و لعل گلگونت
هزاران هست و دلداده، از آن جانانه می سوزد
در این میخانه ای ساقی، چه رازی در حضور توست
که بی تو لحظه ای جانا، می و میخانه می سوزد
به غیر از راه میخانه، رهی دیگر نداند دل
که مست از جام عشق است و بسی مستانه می سوزد
بگردان دور مشتاقان، سبوی عشق را ساقی
ز شور و جذبه آن می، لب و پیمانه می سوزد
حجاب از چهره بگشای و دمی از حجله بیرون آ
زلیخای دل ما بین، چه سان دیوانه می سوزد
عجب ویرانه ای گشت این، دل شیدا و شوریده
بسان آتشی سرکش، ز غم و یرانه می سوزد
زدی بر خرمنم آتش، دل و جان سوخت یکباره
چنان آتش که بر حالم، دل بیگانه می سوزد
تو می دانی «رضا» ما را، نباشد تاب هجرانش
چنان مشتاق آن یارم، که دل «دیوانه می سوزد»
:: موضوعات مرتبط:
انتظار فرج ,
منتظران ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
منتظر ,
امام زمان ,
موعود ,
حضرت مهدي ,
ياران مهدي ,
قيام ,
قائم ,
دفتر انتظار ,
فراق يار ,
مدار انتظار ,
:: بازدید از این مطلب : 112
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1